خدا وندا...
خدایا کفر نمی گویم
پریشانم
چه می خواهی تو از جانم؟
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو میدانی
که انسان بودن و ماندن دراین دنیا چه دشوار است
چه رنجی می کشد آنکس که انسان است واز احساس سرشار است.

+ نوشته شده در شانزدهم فروردین ۱۳۸۷ ساعت 11:48 توسط جواد
|
مرا نه سر نه سامان آفردن